امروز: دوشنبه 3 دی 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر

نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقردسته: علوم اجتماعی
بازدید: 14 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 41 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 50

پیش گفتار پیوند زناشویی نیز همانند همه ی روابط انسانی دیگری می تواند دستخوش افت و خیزهایی شود گاه این پیوند مستحکم تر از آغاز آن ادامه می یابد و گاه مجموعه یی از دلایل این رابطه را به بست کشانده و تداوم آن را نا میسر می سازد اگر گسست این پیوندها تنها آینده ی زن و شوهر را تحت تاثیر قرار می داد، شاید چندان اهمیتی نداشت و فقط آن دو نفر می بایست با

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر

پیش گفتار

پیوند زناشویی نیز همانند همه ی روابط انسانی دیگری می تواند دستخوش افت و خیزهایی شود. گاه این پیوند مستحکم تر از آغاز آن ادامه می یابد و گاه مجموعه یی از دلایل این رابطه را به بست کشانده و تداوم آن را نا میسر می سازد. اگر گسست این پیوندها تنها آینده ی زن و شوهر را تحت تاثیر قرار می داد، شاید چندان اهمیتی نداشت و فقط آن دو نفر می بایست با عوارض ناشی ازا ین جدایی بسازند. اما وقتی در اطراف خود به زوج هایی بر می خوریم که از هم جدا شده اند، در می یابیم که نزدیکان آنان، از فرزندانشان گرفته تا پدر و مادر، همگی متاثر از قطع این رابطه اند، رابطه ای که به ظاهر میان دو نفر شکل می گیرد ولی چون شالوده ی خانواده را می سازد تداوم یا گسست آن به عنوان یک واحد اقتصادی و اجتماعی بر کل جامعه اثر می گذارد.

به عبارت ساده تر، زن و شوهری که کارشان به جدایی می کشد هم خود باید بار شکست رابطه یی را که انتظار تداوم آن می رفت بر دوش بکشند و گاه از این بابت تعادل روحی خود را از دست بدهند و هم مسئولیت بزرگ کردن فرزندانی را به تنهایی یا با همسر دیگری متحمل شوند، آن هم در حالی که نه خود نه فرزندان شان آمادگی روانی چنین تغییری را ندارند. بسیار پیش آمده است که فرزندان طلاق سرنوشت ناگواری پیدا کرده اند. برای نمونه، مرد همسر دیگری اختیار کرده است و یا زن به همین ترتیب و برای فرزندان ازدواج اول جایی در خانواده ها نیست. این بچه ها گاه طرد می شوند یا مورد آزار قرار می گیرند و در بهترین حالت از آنان غفلت می شود و کسی مسئولیت آنان را نمی پذیرد. البته زن و شوهری که از هم جدا شده اند مورد شماتت اجتماع قرار می گیرند که چرا به فکر فرزندان خود نبوده اند. می بینیم تا مدت ها پس از جدایی نیز هنوز حرف آنان بر سر زبانهاست. در عین حال فراموش نکنیم در جوامع سنتی مانند کشور ما وضعیت زنان طلاق گرفته عموما بسیار دشوارتر است. آنان بیشتر از هر کس دیگری سرزنش می شوند که چرا با شرایط ناگوار نساختند تا فرزندشان چنین آواره نشود.

البته سرزنش کمترین چیزی است که نصیب آنان می شود وگرنه برای ادامه ی زندگی باید با مشکلات بیشتری دست و پنجه نرم کنند. گفتیم خانواده واحد اقتصادی نیز به شمار می آید. پس همین که این واحد تقسیم شد مسئله ی گذران زندگی، به خصوص برای زنان و فرزندان، عمده خواهد گشت. زنی که تامین مالی ندارد یا نمی تواند شغلی برای خود دست و پا کند تا سربار زندگی پدر و مادر یا اقوام نزدیکش نباشد به ناچار به دریافت مهریه و اجرت المثل دل می بندد. اما در عمل در تنگناهایی قرار می گیرد که گاه در درستی تصمیم خود شک می کند. حتی زنان دیگر با دیدن سرنوشت دشوار او برای آن که طلاق نگیرند یا طلاق داده نشوند بار همه ی مشکلات را بر دوش می کشد. مساله نگهداری از فرزندان به مشکلات طلاق و عوارض بعدی آن می افزاید، یعنی زن طلاق گرفته چه از نگهداری فرزند محروم شده باشد و چه سرپرستی آنان را بر عهده گرفته باشد باید کوهی از گرفتاری ها را از میان بردارد، آن هم در شرایطی که هنوز جراحت های ناشی از شکست زندگی پیشین التیام نیافته است. البته باز اگر خود درخواست طلاق داده باشد آمادگی بیشتری برای زندگی جدید دارد ولی درماندگی و استیصال زنانی که به آسانی و به بهانه های واهی طلاق داده شده اند ناگفتنی است.

گفتیم طلاق بعد اجتماعی نیز دارد، یعنی جامعه نیز در معرض مشکلات ناشی از طلاق قرار دارد و باید چاره جویی هایی برای رفع آنها بیندیشد. نهادهای اجتماعی موظف اند برای حفظ امنیت و سلامت جامعه از مصائبی که برای زوج های خواستار طلاق و فرزندان آنان پیش می آید جلوگیری کنند و یا با اتخاذ تصمیمات مناسب و اجرای آنها درصدد حل مشکلات برآیند وگرنه بحرانی بر بحران های جامعه افزوده می شود و ترقی و رشد ناممکن می گردد.

همین جا به بعد فرهنگی طلاق نیز باید اشاره کنیم. عرف و سنت هر جامعه شیوه ی متفاوتی را برای پرداختن به این موضوع اختیار کرده است. در پاره ای فرهنگها به کلی آن را زشت و ناپسند شمرده اند و در برخی جوامع شکل ها و مقررات دیگری برای آن در نظر گرفته اند.

در کشور ما نیز مسئله ی طلاق به دلایلی بسیار خطرناک است، زیرا هم باعث پاشیده شدن کانون خانواده می شود و هم باعث آواره شدن فرزندان آن خانواده می شود. زیرا سرپناه امنی را برای زندگی ندارند و هیچ جایی را برای زندگی مناسبتر از کانون خانواده و در کنار تمام اعضای خانواده نمی دانند. یکی از عوارضی که طلاق می تواند بر روی فرزندان طلاق بگزارد اعتیاد است که در بخش های بعدی از آن به طور مفصل توضیح می دهیم. اعتیاد به مواد مخدر یکی از جنایتهای بیشماری است که توسط غرب و عوامل وابسته به آن صورت گرفته است. بدیهی است که یکی از اهداف شوم و ضد انسانی تلاش در محو هویت فرهنگی و نابودی شهامت و شجاعت و صلابت و نظم و انضباط، بوده تا انسان به موجودی بی اراده و سست عنصر و بی انگیزه تبدیل کنند و اعتیاد به اقتصادی و سیاسی و احیانا پاره ای از ضعفها و نارسائیها و همچنین پاره ای از برخوردهای نادرست و عدم شناخت صحیح و دقیق را نادیده گرفت.

بخش اول

طلاق

طلاق چیست؟

دکتر معین در کتاب فرهنگ لغت خویش طلاق را از لحاظ معنوی جدا شدن از مرد معنا کرده است، البته همه در تعریف طلاق اشتراک دارند و در لغت آن را به معنای رها شدن از قید نکاح می دانند. در مورد طلاق به برخی روایتها استفاده می شود که می گویند اگر علت و اسباب خاصی برای طلاق نباشد این کار حرام است. از سوی دیگر، عده ای معتقدند که با آن که در متن آیات قرآن امر به طلاق نشده است اما همین که به آثار و پی آمدهای بعدی آن اشاره رفته است کافی است تا قبول کنیم هر گاه زن و شوهر به ناسازگاری برسند می توانند از حق طلاق استفاده کنند.

این حق تا سالیانی در قانون مدنی ایران که برگرفته از فقه امامیه است منحصرا به مرد تعلق داشت و سپس به مرور برای تطبیق آن با شرایط امروز خانواده ها تعدیل هایی صورت گرفت.

افزایش طلاق در زندگی جدید:

در گذشته کمتر درباره ی طلاق و عوارض سوء آن و علل پیدایش و افزایش آن و راه جلوگیری از وقوع آن فکر می کردند، در عین حال کمتر طلاق صورت می گرفت و کمتر آشیانه ها به هم می خورد. مسلما تفاوت دیروز و امروز در این است که امروز علل طلاق افزایش یافته است. زندگی اجتماعی شکلی پیدا کرده است که موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی بیشتر شده است و از همین جهت مساعی دانشمندان و خیرخواهان تاکنون به جائی نرسیده است و متاسفانه آینده ی خطرناک تری در پیش است.

درباره ی علت بروز طلاق نیز نظریه های گوناگونی طرح می شود. بسیاری آن را پدیده ی شهری می دانند. با آمار و تحقیق نشان می دهند که طلاق در روستاها رواج کمتری دارد تا شهرها و می گویند که علت آن بسته بودن جامعه روستایی است، و این که در روستاها عموما همه با هم آشنا هستند و در مواقع دشوار و تنگناهای اقتصادی به کمک هم می آیند. از سوی دیگر، پابندی به سنت ها و ناآشنایی به حقوق خود مانع از درخواست طلاق از سوی زنان روستایی می شود. حال آن که در شهرها همه چیز، از گرفتاریهای اقتصادی گرفته تا تفاوتهای فاحش فرهنگی میان زوج ها، دست به دست هم می دهند و آمار طلاق را بالا می برند. البته طبیعی است که وقتی برخی قوانین به نفع زنان، به ویژه در زمینه ی محدود کردن اختیارات مرد به تصویب می رسد، زنانی که با توسل به همین اصلاحات می توانند زندگی ناسالم زناشویی خود را ترک کنند درخواست طلاق می کنند و افزایش این آمار نباید در وهله ی نخست نگران کننده به نظر برسد بلکه بر عکس نشان گر آن خواهد بود که از این حق به درستی استفاده می شود. استفاده از چنین حقی به فرزندان خانواده ها بحران زده امکان می دهد تا در شرایط آرام تری به دور از اختلافات خانوادگی زندگی کنند.

بررسی عوامل طلاق می تواند نکات آموزنده ای را به ما گوشزد کند. اگر گزارشهای مطبوعات یا رسانه ها را از کسانی که به دادگاه رجوع می کنند در نظر آوریم می بینیم بسیاری از آنان جوانند و برخی بر اثر ازدواج های ناخواسته کارشان به دادگاه کشیده شده است، یعنی آن عدم تمایل اولیه و تن دادن به خواست خانواده ریشه ناسازگاری هایشان بوده است. زوج های دیگر شکایت از آن دارند که در خانواده تصمیم گیری فقط با یک نفر است و عموما زن از مشارکت در این امر به کنار گذاشته شده است. بسیاری اعتیاد همسرشان را تحمل ناپذیر دانسته و می خواهند از او جدا شوند بعضی از ازدواج ها به خاطر دخالتهای بی جای خانواده از هم می پاشند. اما از همه ناگوارتر شکایت هایی است که به سبب ازدواج های دوم مرد به دادگاه ارائه می شوند. مردانی نیز پیدا می شوند که می گویند چشم و هم چشمی همسرشان با در و همسایه و خانواده و یا زیاده خواهی آنان زندگی مشترک را به خطر می اندازد. به هر رو، مجموعه هایی از عوامل دست به دست هم داده و بن بستی را پدید می آورند که طلاق تنها راه حل ممکن جلوه می کند.

طلاق در ایران:

در هر جا که آداب و رسوم جدید غربی بیشتر نفوذ کرده است، آمار طلاق هم افزایش یافته است. مثلا اگر ایران خودمان را در نظر بگیریم، طلاق در شهرها بیش از ولایات است، و در تهران که آداب و عادات غربی رواج بیشتری دارد بیش از شهرهای دیگر است. بیش از یک چهارم طلاقهای ثبت شده سراسر کشور مربوط به تهران است، یعنی 27 درصد طلاق های ثبت شده را تهران تشکیل می دهد، با اینکه نسبت جمعیت تهران به جمعیت سراسر کشور 10 درصد می باشد. به طور کلی درصد طلاق در شهر تهران بیش از درصد ازدواج است. وقایع ازدواج تهران 15 درصد کل ازدواج کشور است.

اگر در گذشته درباره ی طلاق و عواقب و پیامدهای آن کمتر سخن رفته، شاید یکی از دلایل این باشد که تعداد موارد طلاق به اندازه ی امروز نبوده است. زندگی اجتماعی امروزه طوری شکل گرفته که بیش از پیش موجبات جدایی و تفرقه و از هم گسستن پیوندهای خانوادگی را فراهم آورده است. هر جا فرهنگ غربی رسوخ بیشتر یافته، نرخ طلاق هم فزونی داشته است. در ایران نیز همانند دیگر کشورهای جهان، طلاق سابقه ای طولانی دارد و می توان گفت که سابقه ی این امر به نخستین روزهای تشکیل خانواده و ایجاد جوامع انسانی باز می گردد.

همچنین پیداست که در ادوار مختلف تاریخی برای طلاق در ایران مقررات و قوانین متعددی وجود داشته که معرف نگرش جامعه نسبت به این امر بوده است.

جدول میزان ازدواج و طلاق ثبت شده ی کشور در سالهای 1365 الی 1370

سال

تعداد ازدواج

تعداد طلاق

نسبت طلاق به ازدواج (درصد)

1365

340342

35211

3/10

1366

346652

33433

6/9

1367

361945

33114

1/9

1368

458708

33943

4/7

1369

454963

37827

3/8

1370

448851

39336

8/8

با توجه به جدول تعداد طلاق و ازدواج هر دو از سال 65 تا 70 افزایش یافته اند ولی در طی این 5 سال میزان ازدواج نسبت به میزان طلاق بیشتر بوده است.

انواع طلاق:

طلاق در اسلام را می توان به چهار نوع تقسیم کرد:

1) طلاق رجعی: آن است که بعد از طلاق تا وقتی که زن در عده است مرد می تواند به او رجوع کند.

2) طلاق بائن: آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید.

3) طلاق خلع: طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست و مهر یا مال دیگر خود را به او می بخشد که طلاقش دهد طلاق خلع گویند.

4) طلاق مبارات: اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد بدهد که او را طلاق دهد آن را طلاق مبارات گویند.

ارکان طلاق در اسلام:

طلاق دارای چهار رکن است که عبارتند از:

1) مطلق: طلاق دهنده

2) مطلقه: طلاق داده شده

3) صیغه ی طلاق

4) اشهاد: حضور دو شاهد عادل در مجلس طلاق

علل و انگیزه های طلاق:

شرایط نامساعد ازدواج و تشکیل زندگی مشترک بر اساس موارد غیر معقول و غیر منطقی از آغاز «طلاق» را در بطن خود دارد، به نحوی که وقوع آن از همان ابتدا قابل پیش بینی است و حتی اگر به عللی زندگی زناشویی تداوم یابد و به انحلال خانواده منجر نشود، مصداق اصطلاح «سوختن و ساختن» را در بردارد، زیرا معیارهای همسرگزینی و شرایط تحقق ازدواج در اکثر موارد عقلایی نبوده و انتخاب همسر مبتنی بر تحمیل پدر و مادر، مصلحت اندیشی، شناخت های ابتدایی، نه عیمق و کافی و علایق آنی و زودگذر بوده است. از این رو گام اول برای کاهش و کنترل طلاق، سالم سازی شرایط تشکیل خانواده است. به طور کلی علل افزایش طلاق را می توان به شرح زیر خلاصه کرد:

1) ظاهر شدن تدریجی مشکلات مالی که ممکن است قسمتی از آن از هزینه های جشن و مراسم ازدواج ناشی شود. طبعا قسمت دیگر فشارهای مالی به افزایش هزینه های زندگی پس از ازدواج ارتباط دارد.

2) عدم توافق اخلاقی و جنسی

3) عدم علاقه و احتمالا کراهت طرفین از همدیگر، مثل برخی از ازدواج های فامیلی، مصلحتی و تحمیلی که به تدریج ظاهر می شود.

4) دخالت دیگران به ویژه خانواده های زوجین که معمولا مایه ی رنجش زن و شوهرهای جوان می شود و گاه طلاق از پیامدهای آن است.

5) سوء ظن، عدم تمکین، عدم پای بندی به مذهب، اعتیاد، زیاده طلبی و فزون خواهی، انتخاب نادرست اولیه، کمی سن ازدواج، ناآگاهی و بی سوادی، تفاوت فرهنگی، ازدواج مجدد، بیکاری، نداشتن مسکن، اختلاف در تعیین محل زندگی، عدم تایید ازدواج توسط خانواده و خویشاوندان، عدم زن و شوهر نسبت به ایفای نقش ها و وظایف خود و ...

متاسفانه بیشتر طلاقها به دلیل عصبانیت از یکدیگر یا لجبازی یا عدم درک متقابل یا انتظارات بیجا از همدیگر اتفاق می افتد.

از روشهای غلطی که متاسفانه در نسل جوان امروز به دلیل داشتن الگوهای غلط مورد استفاده قرار می گیرد و همچنان رو به افزایش است، استفاده از حربه غیر اخلاقی و غیر انسانی بچه دار شدن بدون آگاهی و رضایت طرف مورد نظرشان است. یعنی وجود بچه را حربه ای برای رسیدن به هدف خود قرار می دهند و این جز خودخواهی و جهالتشان چیز دیگری را نمی رساند. مسلم است عملی که از روی اجبار انجام شود، دوامی نخواهد داشت. زیرا ازدواجهایی که با میل و خواست دو طرف صورت می گیرد، متاسفانه در بسیاری از موارد به دلیل عدم توجه کافی منجر به شکست و در نهایت به جدایی ختم می شود. حال چگونه می توان انتظار داشت ازدواجهایی که از روی اجبار و از ابتدا با اختلاف سلیقه و عقیده و عدم رعایت احترام متقابل و فقط به خاطر وجود فرزند انجام می شود، دوامی داشته باشد؟

جای تاسف است که طبق آمار در چند سال اخیر، پنجاه درصد ازدواجها در مدت بسیار کوتاهی به طلاق منجر شده و اصولا امروزه در بیشتر موارد هدف ازدواج به اشتراک گذاشتن نیازهای روحی، جسمی، مالی، اجتماعی و مسایلی از این قبیل نیست. بلکه در بیشتر موارد جنبه ی اقتصادی آن مطرح است. تنها کسانی که در این میان به واقع مطرح نیستند، فرزندان اند. این افراد مشغله ی زیاد و عدم داشتن وقت کافی را بهانه می کنند. این گونه والدین در حق فرزندان خود قصور می کنند و به این بهانه خود را متقاعد می کنند تا مورد سرزنش بچه هایشان و اجتماع قرار نگیرند. غافل از اینکه چه بخواهند و چه نخواهند، زندگی آینده ی فرزندانشان نشان دهنده ی عملکردشان در مورد آنها خواهد بود. مشکلات و مسایل تربیتی جامعه هم باعث شده که والدین نتوانند از عهده ی تربیت صحیح فرزندان خود برآیند.

اگر مسئولان همکاریهای لازم را برای سالم ساختن ریشه ی مشکلات اجتماعی و خانوادگی با والدین به عمل نیاورند، به جرئت می توان گفت که کشور ما افسرده ترین، بی ادب ترین و بی معیارترین نسل را در کل دنیا پرورش خواهد داد. هستند معدود کشورهایی که اصل تربیت را سر لوحه ی تمام هدفهای خود قرار می دهند و به همین دلیل افراد آن از روح و روان سالمی برخوردارند و زندگی خانوادگی آنها نیز از ثبات بسیار زیادی برخوردار است. مسئولان چنین کشورهایی راز مهم شناخت تربیت فردی و اجتماعی را می دانند و آن را در رأس هدفهای اجرایی نظام حکومتی خود قرار می دهند، نه مثل کشور ما که فقط تربیت اقتصادی را در رأس همه ی هدفهایمان گذاشته ایم و به خاطر اینکه ثروتمندترین و در اصل قدرتمندترین کشور دنیا هستیم، به سایر کشورهای جهان می بالیم. غافل از اینکه به خاطر به دست آوردن چنین مقامی در دنیا، افراد را تحت فشارهای کاری و مالی بسیار قرار می دهیم. در اصل به نابود کردن روح و احساس آنها پرداخته ایم. چون حیات انسان در گروی روش است و نیازمند عشق و محبت و آرامش است. اگر لزوما کاری غیر از این انجام دهیم افرادی بی روح و خشک پرورش داده ایم. در چنین شرایطی به نیازهای منطقی افراد پاسخ مثبتی داده نمی شود، در نتیجه هر روز عصبی تر، عجول تر، بی حوصله تر، سرگشته تر و افسرده تر می شوند و دیگر حتی حوصله ای برای بودن با عزیزترین کسانشان را هم ندارند. در اصل همه خسته اند! و به دلیل همین خستگیها، زوجها حوصله ی صحبت در مورد مشکلاتشان را ندارند و به جای صحبت کردن و یافتن راه حل صحیح با داد و فریاد و پرخاش و فحش و ناسزا می خواهند به بحث خاتمه دهند یا بگویند همین است که هست! به همین دلیل زندگی مشترک آنها دچار مشکل شده و در نهایت به جدایی ختم می شود.

زن و شوهری که به عللی نتوانند به هیچ وجه به سازش و تفاهم برسند، بهتر است با قبول جدایی و طلاق، فرزندان خود را نجات دهند و در جهنمی از جنگ و ستیز نگه ندارند. تا در آینده هم شاهد شکست آنها در زندگی خانوادگی و اجتماعی شان نباشند.

اگر افراد فکر می کنند که زندگی همیشه باید حالت عاشقانه اش را حفظ کند باید قوانینش را رعایت کنند. وگرنه این تصور چیزی جز گول زدن خود نیست. زیرا هر ارتباطی در بدو شروع به دلیل عدم شناخت خواستها و دیدگاهها و اندیشه های طرفین و درک و یافتن آنها برای یکدیگر جذابیت بسیار دارد ولی بعد از مدتی با شناخت، بسیاری از آنها تقریبا آن حالتهای جذاب و احساساتی و عاشقانه جای خود را به عادت می دهد. در نتیجه رابطه از یک حالت هیجانی و عشقی به یک حالت عادی و معمولی تبدیل می شود. وظیفه ی دو طرف است که هر روز به نوعی با بیان علاقه ای که به هم دارند و احترامی که به خواست یکدیگر می گذارند، و حفظ امنیت عاطفی ای که با صداقت و اعتماد و محبت طرفین به وجود می آید و در نهایت به طرف مختلف سعی کنند جذابیت را در زندگی شان حفظ کنند که کاری است بس دشوار ولی امکان پذیر. در واقع وقتی زن و شوهر دارای فرزند می شوند، دیگر فقط به خودشان متعلق نیستند. موجود دیگری جذابیت خاصی به زندگی شان بخشیده که از این پس باید ضمن حفظ یک ارتباط خانوادگی سالم و دانستن اینکه هر کسی جای خودش و وظیفه ی خودش را دارد، هدفشان به وجود آوردن و دادن بهترینها یعنی عشق و امنیت عاطفی به میوه های زندگی شان باشد.

زیرا در زندگی خانوادگی و مشترک دیگر من مطرح نیست، ما مطرح است و اگر زن و شوهر نمی خواهند چنین مسئولیتی را قبول کنند و در رویاهایشان زندگی می کنند و با واقعیتها سازگار نیستند و می خواهند همیشه ارتباط عاشقانه و احساسی در زندگی شان به چشم بخورد، و در عین حال با گذشت و صبور نیستند و حوصله ی کار کردن روی رابطه شان را ندارند، به عبارت دیگر فرد تنوع طلبی هستند، هیچ لزومی ندارد که ازدواج کنند و مهم تر از آن بچه دار شوند و اگر می خواهند که با یکدیگر ازدواج کنند برای داشتن و ادامه و حفظ و نگهداری یک ارتباط نیاز به شناخت یکدیگر و گذشت و صبوری و مهربانی دارد. هر ارتباطی در دو سه سال اول به دلیل عدم شناخت کافی از یکدیگر دچار مشکل می شود و اختلاف سلیقه و عقیده پیش می آید، ولی اگر زوجها صبور باشند و در مورد مسایل و مشکلاتشان با رعایت احترام و مهربانی با هم صحبت کنند، مطمئن باشند که به مرور زمان همدیگر را بهتر درک می کنند و زندگی شان ثبات بیشتری پیدا خواهد کرد.

اصولا داشتن مشکل و تلاش در پیدا کردن راه حل آنها قانون زندگی است و هر کسی باید هنر زندگی کردن را بیاموزد تا بتواند راههای مناسب و معقولی برای رفع مشکلاتش پیدا کند. زیرا در یک ارتباط مشترک وقتی مسئله ی جدایی پیش می آید، هر دو مقصر هستند ولی یک طرف همیشه بیشتر مقصر است.

متفکران و جامعه شناسان، طلاق را یکی از آسیب های اجتماعی به شمار آورده، بالا رفتن میزان آن را نشانه ی بارز اختلال در اصول اخلاقی و به هم خوردن آرامش خانوادگی و در مجموع دگرگونی در هنجارهای اجتماعی محسوب می شود.

ازدواج و ارتباطی که بر پایه ی عشق و محبت نهاده شده، از ثبات و نیک بختی عمیق تری برخوردار است. زیرا هر یک از دو شریک زندگی دیگری را و هر دو، فرزندان خویش را به طور مدام از مهر و دوستی که از بزرگترین نیازهای انسانی است، سیراب می سازند. و سحرانگیزترین خصوصیات محبت آن است که هر چه بیشتر به دیگران محبت شود، مردم مهر و محبت بیشتری ارایه می دهند. اگر زن و شوهرها که اکثر آنها والدین هستند، و سایر افراد در روابطشان بدان گونه عمل کنند، زندگی نسبتا موفقی خواهند داشت.

ولی مشکل این جاست که در جامعه ی ما بسیاری از افراد برداشتی متفاوت از آن دارند و به همین دلیل است که اکثرا هم کارشان به جدایی کشیده می شود. به عبارت دیگر مفهوم ازدواج را اشتباه متوجه شده اند. بسیاری از افراد فکر می کنند وقتی با هم ازدواج کردند و یا حتی شروع به زندگی کردند، به جای اینکه در بدست آوردن درک صحیحی از خواستها و نیازها و علایق یکدیگر تلاش کنند، سعی در عوض کردن یکدیگر می کنند تا به عبارتی طرف را مطابق میل و سلیقه ی خود درآورند.

زندگی مشترک تنها در تامین و رفع نیازهای مادی، اقتصادی و تداوم نسل نیست، بلکه حس مشارکت و تفاهم برای وسعت نگرش و امکان دستیابی به فرصتهای بیشتر است. به بیان دیگر زندگی مشترک مبتنی بر قرارداد بین زن و مرد برای ارضای نیازهای خود و به تبع آن انجام تمام کارکرد آن شامل روحیه ی همکاری، تقسیم کار، تربیت و پرورش کودکان و ایجاد مأمن مهر و عطوفت است.

اما متاسفانه امروزه احساس امنیت و آرامش و روابط صمیمانه بین مرد و زن به سستی گراییده است و خانواده به گونه ی فزاینده ای با نیروهای مخرب مواجه شده و تهدید مهمی برای سلامت جامعه به شمار می رود

جهت دریافت فایل نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

برچسب ها : نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر , دانلود نقش اعتیاد به مواد مخدر در فقر , اعتیاد به مواد مخدر , اعتیاد , طلاق , ازدواج , نیازهای مادی , آسیب های اجتماعی , خانواده , علوم اجتماعی , مواد مخدر , فقر , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , پایان نامه , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر